و روزهایی که میگذرد...

جان منی..

ava
و روزهایی که میگذرد...

جان منی..

عزیزِدلم، خودمم نمی‌دونم حسِ دوست داشتنت
از کجا شروع شد،
یهو به خودم اومدم دیدم این حس،
شبیهِ هیچ حسی ک تا حالا تجربه کردم نیست،
درست همون لحظه بود ک فهمیدم، عاشقت شدم ...
تو اومدی و نگات، صدات، دستات، شدن تمامِ من ...
تو شدی تمامِ رویای من ...
شدی امیدم ... شدی همدمم ...
شدی همه ی جونم ...
تو اولین احساسِ قشنگِ قلبمی ...
من خیلی خوشبختم ک آدمی مثلِ تو رو دیدم،
باهات عاشقی کردم،
باهات فهمیدم عشق چقدر میتونه قشنگ باشه
بدون اینکه حتی به آخرش فک کنی ...
از ته قلبم خوشحالم از داشتنت،
بیشتر از اونچه ک فکرشو بکنی برام عزیزی و ارزشمند ...
ازخدا میخوام برسی به همه ی آرزوها،
اهداف و همه چیزایی ک تو دلته..
چون تو لایقِ همه ی اتفاقاتِ خوبِ دنیایی مهربونم.
بی نهایت دوست دارم ...♥️



تاريخ : یکشنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۳ | 20:8 | نویسنده : ava |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.