و روزهایی که میگذرد...

خونه ی امن من..

ava
و روزهایی که میگذرد...

خونه ی امن من..

وقتی بغلم میکنی ...
« انگاری خسته برگشتم توی خونه.
بوی قورمه سبزی که دوست دارم کل فضای خونه رو پر کرده ، چای خوش عطر و تازه دم ریخته شده ، هوا آفتابیه و ابرای سفید تو آسمون دلبری میکنن …
میرم لب پنجره و با موزیک مورد علاقم که از ماشینِ پارک شده‌ی کنار خیابون پخش میشه ، هم صدا میشم ؛ به همه کارهام رسیدم و هیچ کار عقب افتاده‌ای هم ندارم...
میتونم تا خودِ شب فیلم ببینم یا موزیک های مورد علاقمو گوش بدم و با دیدنِ عکسای قدیمی توی گوشیم ، حسابی خاطره بازی کنم!
ִֶָ تو بغلت مُسکِن دردامه!
ִֶָ پناهِ خستگیامه ، خونه‌ی اَمنَمه!
ִֶָ مورفینِ تو رگامه.
دِ آخه اگه به من بود که قید همه چیزو میزدم میومدم تا آخرش توی بغلت زندگی میکردم



تاريخ : جمعه هجدهم آبان ۱۴۰۳ | 0:39 | نویسنده : ava |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.