و روزهایی که میگذرد...

خونه ی امن من

ava
و روزهایی که میگذرد...

خونه ی امن من

اونجایی میفهمی . .

به یک نفر تا مغز و استخوان

مبتلا شدی که

همه حس‌های بدِ وجودت ،

با دیدن پیامش از بین میره .

اون لحظه که کافیه

بودنش حس بشه،

مثل ذوقِ یه بچه

واسه رفتن به شهربازی ،

همه قلبت میخندهꞋꞌꞋ

- بعضی وقت‌ها ...

شما زمانی میفهمید

یکنفر واستون مورد علاقه شده

که ثانیه ها نبودنش رو

بهتون نشون میدن و اون

لحظه که ساعت‌ها رنگ حضورش

رو به خودشون بگیرن،

انگار روحتون به خونه‌اتون برگشته

و پیش خودتون میگید :

‹ آخیششش‌‌ ؛

هیچ‌جا خونه خود آدم نمیشه

و مثل اون امن نیست

- آخیشِ من تویی

وقتی به تو ختم میشه احساسم



تاريخ : جمعه نهم آذر ۱۴۰۳ | 23:27 | نویسنده : ava |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.