و روزهایی که میگذرد...

گرمای زندگی من..

ava
و روزهایی که میگذرد...

گرمای زندگی من..

پستتو خوندم قشنگ بود دوستش داشتم

دورت بگردم من ک انقد خوبی انقد ماهی انقد دوست داشتنی هستی

ی امپول الان زدم تنم گرم شد سردم بود لرز شدید..

پتو رو پیچیدم دور خودم گرمم نمیکرد

با خودم فکر کردم الان اگه بودی قطعا بغلم میکردی تا گرم شم

من فدای گرمای تنت

خودمو کشیدم کنار دیوار چسبیدم ب دیوار با تصور اینکه بغلم کردی رویاها قشنگن ولی واقعیتا سردن مثل دیوار ک از سرماش جونت یخ میزنه و رویاهات پرپر میشن

با خودم گفتم شاید خوابم ببره نبینمت الان بنویسم

دوستت دارم

تو دلیل ارامش منی

سلامت بمونی برام



تاريخ : پنجشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۳ | 20:43 | نویسنده : ava |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.