و روزهایی که میگذرد...

نامه

ava
و روزهایی که میگذرد...

نامه

سلام دلبر جان

سلام نفس جان

برخلاف شبای قبل امشب دلم خواست ی نامه بزارم تو پستام...😋

طبق قرار نانوشته ای ک داریم شبا من پست میزارم ک صبحا تو بخونی قبل پا شدن از همون زیر پتو ...ولی خب میدونم ک هیچوقت دلت طاقت نمیاره و همون شبا میخونیش 😂

این برق مکافات شد برامون از صبح دوییدیم کارا عقب مونده بود و همچنان عقبه نیم ساعتی میشه از سرکار برگشتم انقد خسته و له ک حتی نای شستن صورتمم نداشتم ولو شدم تو تخت ... دلم خواب میخواد ی خواب بدون استرس..

با خودم گفتم چند دقیقه دراز میکشم بعدش پا میشم برم سراغ مسواک و بقیه ی قر و فرایی ک هر شب ب عنوان روتین دارم و میدونی 😜😅😂

اما الان در خودم نمیبینم پاشم 😅😂

چ پیام قشنگی فرستادی قلبم پر از ستاره و اکلیل شد از خوندنش🥰😘

وای ک تو چقد فوق العاده ای😍

عاشقتم

عاشقتم

عاشقم

مرسی ک هستی

دوستت دارم

بووس😘



تاريخ : چهارشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ | 0:25 | نویسنده : ava |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.