و روزهایی که میگذرد...

چجوری برات نمیرم حضرت عشق؟؟؟!!!

ava
و روزهایی که میگذرد...

چجوری برات نمیرم حضرت عشق؟؟؟!!!

((فدای تو شوم
کجایی؟
خوبی؟
مردم از نگرانی و دلواپسی

میدانی که دست خودم نیست
مرا از حال خودت بی خبر نگذار
مرا باش ..چه می گویم
تو نمیشود نیایی
مگر میشود بتوانی بیایی و نیایی .
لعنت به این افکار پریشانم لعنت بر شیطان
دارم از نگرانی قالب تهی می کنم
هر لحظه به وبم سر میزنم

عزیز تر از جانم
پیامم را دیدی و توانستی

از حال خود خبر دارم کن
دوستت دارم
خدا حافظ و نگهدارت باشد))

................

تو نوشتی
با حالی ک پر از نگرانی بود...
من خواندم
با قلبی ک در هر سطرش برایت پاره پاره شد...



تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۳ | 1:11 | نویسنده : ava |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.